یکی از مهمترین نظریات قرن اخیر در علوم سیاسی که صرفاً در حد نظریه باقی نماند و عملاً تبدیل به یک مدل تحقق یافته گردید، نظریه اسلام سیاسی است. هرچند این ایده، سخنی جدید نبوده و برگرفته از تعالیم شریعت است و در عصر نبوی و علوی نمونه عینیت آن وجود داشته است، لکن در میان حجم تئوریهای غربی مدرن در عرصه علوم سیاسی، که همه تأکید بر قداستزدایی از عرصههای عینی اجتماع و تمرکز بر ترویج سکولاریته دارند، اینکه چنین نظریهای در قرن ۲۰ مطرح شده و بتواند مبنای حرکت و پیشروی سه دههای یک انقلاب باشد، امری بیسابقه است. در ادامه به بررسی بیشتر این مفهوم پرداخته خواهد شد.
ظهور اسلام سیاسی
اسلام سیاسی در واقع عبارتی نوظهور و متعلق به دنیای مدرن است. در گفتمان اسلام سیاسی، «اسلام» به عنوان دال مرکزی قرار گرفته و همه زیر سیستمهای سیاسی به تبع آن جهتگیری داده میشوند. گفتمان مذکور به تلازم اسلام و سیاست تأکید میکند و اساس آن بر نفی عرفیگرایی و سکولاریته است. در حال حاضر این عبارت بیشتر برای توصیف جریانهایی به کار میرود که معتقد به لزوم تشکیل حکومت اسلامی در عصر حاضر هستند.
در نهایت این گفتمان در تلاش است جامعه را بر اساس اصول اسلامی بازسازی کند و در این راه، کسب قدرت سیاسی را جزو لوازم ضروری برمیشمرد.
ریشه شکلگیری اسلام سیاسی، به دوران مشروطیت و پس از آن بازمیگردد که مقارن با تلاشهای روشنفکران ایرانی برای کاهش قدرت مطلقه استبداد، علمای دینی در ایران و سایر ممالک اسلامی در فکر احیاگری دینی و رساندن جوامع اسلامی به دوران عزت خود بودند. ایده اسلام سیاسی گرچه از دهه ۲۰ در ایران مورد مطالبه قرار گرفت اما از زمان حکومت پهلوی و مقابله علنی آن با نهاد دین، مدون شد و شکل تازهای به خود گرفت.